از کرونا دلخور و زندانیم
ابر سیاه شب ظلمانیم
خشم فروخورده ای از روزگار
خون به دل از جهلم و نادانیم
آمده است فصل بهاران ؟ که چی؟
من یخ و بوران زمستانیم
از گل و از بزم طبیعت نگو
گمشده در وادی حیرانیم
مثل مسلسل برسد حادثه
سیبل تک لشکر کیهانیم
گر دو سه روزی نشود حمله ای
جشن و خیابان چراغانیم
اسکله ای خسته ، غروبی خفه
ساحل نا امنم و طوفانیم
استرسی دائمی و مستمر
لرزه و پس لرزه ویرانیم
حمله نمودم به خودم بی هدف
مثل گل مرده شمعدانیم
بارش سیلم و تگرگم گهی
روح هوای بد و بورانیم
بگذر و تنها بگذار و برو
حال بد و درد و پشیمانیم
با همه عالم سخن از من بگو
عاشق سرخورده ایرانیم .
خانه شده چشم امیدم کنون
دلخوشیم حالت عرفانیم
می گذرد این شب سرد و سیاه
می رسد امّید و فراوانیم .
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر