طنزی،
از دفتر کوتوال خندان احمدیزدانی
شیری به ملاقات شغالی بی عار
تا دفتر او رفت ز روی اجبار
اوضاع زمانه بود وارو و شغال
شدمصدرِ کارو بارِ جنگل و شکار
در پشت در اطاق او ، واویلا
ارباب رجوع و انتظارو آزار
تعریف همه شغال بودو هنرش
گفتندو شنیدند ز حسنش بسیار
یک تابلو به در نصب که در آن میگفت
تشریف ندارد از فراوانی کار
خندید جناب شیرو با تندی گفت
ای اوف به زمانه ی چنین لاکردار
وقتی که خودش نیست یقیناً دارد
با جنّ وپری میکند اکنون دیدار
باید که بفکر خشتکی دیگر بود
او نیست برای پای ماها، شلوار
(کوتوال خندان)
از دفتر کوتوال خندان احمدیزدانی
شیری به ملاقات شغالی بی عار
تا دفتر او رفت ز روی اجبار
اوضاع زمانه بود وارو و شغال
شدمصدرِ کارو بارِ جنگل و شکار
در پشت در اطاق او ، واویلا
ارباب رجوع و انتظارو آزار
تعریف همه شغال بودو هنرش
گفتندو شنیدند ز حسنش بسیار
یک تابلو به در نصب که در آن میگفت
تشریف ندارد از فراوانی کار
خندید جناب شیرو با تندی گفت
ای اوف به زمانه ی چنین لاکردار
وقتی که خودش نیست یقیناً دارد
با جنّ وپری میکند اکنون دیدار
باید که بفکر خشتکی دیگر بود
او نیست برای پای ماها، شلوار
(کوتوال خندان)