Ahmad yazdany

Ahmad yazdany
قلعه فیروزکوه

۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

دنیا،جوان،شیخ،الطاف،کیش


دنیایِ من اندازه ی من ،مالِ تو ، تو

باید که بنا شود جهانی از نو

تا آنکه همه به قدّو اندازه ی هم

گندم ندهد برادرم حاصل  ، جو



گاهی خوش و گه زِ دستِ خود دلگیریم

یک چند صباح جوان و عمری پیریم

خوشحال دلی که چشم جانش باز است

یک نقطه و بیشمارها تعبیریم.
(کوتوال)

شیخ است و به وعظ و خطبه اش می نازد

چون گرم شود به آسمان می تازد

او غافل از آنکه ذاتِ حق با منبر

هر کس که مُوحّد است را می سازد

(کوتوال)

هم گریه و هم خنده زِ الطافِ خداست

بی گریه به من بگو تو که خنده کجاست؟

هر عنصرِ بودنی که در عالم هست

بر اصل و اساسِ حکمتی پا برجاست.
(کوتوال)

کافر همه را به کیش خود پندارد

مومن همه را برادرش انگارد

این رسم زمانه است و تردید مکن

هر تخم که در زمین رود بار آرد.
(کوتوال)

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه


گر ببارد به سرم سنگ و شود زهرم کام

من بدهکارِ تو هستم ،نه طلبکار نظام

یادِ من هست در این کشور و بازار و چو آن

چه خبر بود زِ زشتی و جنایت، فرجام

مستشارانِ زِ شیطان همه در بد مستی

علما گوشه ی تبعیدو به زندان ،  ناکام

بوده بازیچه ی دستِ دُوَلِ بیگانه

شاه در کشور شیعه و به قلبِ اسلام

دَمِ پاک و نفسِ حضرت روح الهی

کرده برپای ترا ،قدرِ تو دانیم ، تمام.
(کوتوال)

۱۳۹۳ تیر ۱۵, یکشنبه

ابله

گفت ابله به مردِ دانشمند
بسته ام راه خانه بر کودن

فکر کرد مردِ عالِم و خندید
میروی خود زِ پنجره، حتماً
کوتوال