Ahmad yazdany

Ahmad yazdany
قلعه فیروزکوه

۱۳۹۴ دی ۱۹, شنبه

شکوه ها دارم من از تو؛ بهترینِ یادها
مثلِ گُل پژمردم از بادِتو با فریادها
آمدی روشن شد ازتو قلب و جان و دیده ام
گفتی از شیرینیِ عشق و غمِ فرهادها
راندی از دنیای غمگینم صدای جغدرا
باخودت آوردی از عشّاق دوران یادها
از وفا و عشق و مستی داستان ها گفته ای
لشکرغم شد فراری؛ گفتگواز شاد ها
ازتلاش و همّتم گفتی سخن؛ باوعده ها
تاکه دردامت غنودم ؛کرده استبدادها
بانگاهِ بر رقیبان تیر بر قلبم زدی
کاخ رویایم شد از دستت خراب آبادها
حاکم قلبم شدی کردی چپاول را شروع
کارهای تو به مثل حقّه ی شیّادها
منتظر هستم ببینم مبتلا گشتی به بد
تار بر جانت نهد چون عنکبوت الحادها
کوتوال