رای می دهم به عمقِ چاه
رای میدهم به چشم ؛نگاه
رای میدهم به مُردنم
رای میدهم به دردو آه.
کوتوال خندان
رای میدهم به چشم ؛نگاه
رای میدهم به مُردنم
رای میدهم به دردو آه.
کوتوال خندان
همانطور که از نامش پیداست ،اینجا وبلاگی برای انتشار اشعار طنز میباشد از لودگی و لطیفه های مستهجن دلخورم ، تلاش میکنم تا نوعی طنز طنّازانه که قابل ارائه در خانواده ها و جمعهای دوستانۀ متشخّص باشد را ارائه دهم ، در فرصتهای به وجود آمده اشعار غیر طنز را کار میکنم .
تمامِ وزن عالم روی شانه دارم و راهی ،،، شَوَم از شهر خود ، شاید که از دل برکشم آهی ،،،، کنون شعر دیارم مانده درغربت و مهجور است ،،،، هرآنکس شاعری داند و باشد در سخن داهی ،،،، رفیقان نارفیقان بوده در دل آتشی برپاست ،،،، نبودم ارزشی یا اعتباری قدرِ یک کاهی ،،،، تعارف بود از رندان و از من مهرورزیدن ،،،، زمانی یافتم خود را که بودم در تهِ چاهی ،،،، ستون پنجم دشمن میان لشکر من بود ،،،، کجا یک ذرّه قدرت بهر تصمیمی و همراهی؟ ،،،، بخودخواهی نهاده دست در دستان که آب و رو ،،،، به یغما برده و خندیده در خلوت به گهگاهی ،،،، شدم بازیچه ی یک لشکر از سرباز ورزیده ،،،، رَوَم از کشورم تبعید تا گم کرده خودخواهی ،،،، دگر کافیست شِکوِه میشوم راهی که تا شاید ،،،، کنم در گوشه ی خود با قلم از شعر خونخواهی ..( من احمد یزدانی هستم )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر