همنشینی تو گل ، روح مرا چون افیون
ساخت با معجزه از بی سروپائی قارون
گر نبودی تو همه هستی من بود فنا
دود گردیده همه داشته هایم اکنون
شاه حسینی که به او تاخت سپاهِ اشرف
شده تسلیم به پستی و گرفتار جنون
تو اگر ترک کنی یاکه بگیری مهرت
سر به صحرازده آوارۀ دشت و هامون
تا تو هستی و من از دور ترا می بینم
به همین راضیم و شادیم از حد بیرون
ساخت با معجزه از بی سروپائی قارون
گر نبودی تو همه هستی من بود فنا
دود گردیده همه داشته هایم اکنون
شاه حسینی که به او تاخت سپاهِ اشرف
شده تسلیم به پستی و گرفتار جنون
تو اگر ترک کنی یاکه بگیری مهرت
سر به صحرازده آوارۀ دشت و هامون
تا تو هستی و من از دور ترا می بینم
به همین راضیم و شادیم از حد بیرون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر