چون چشمۀ پاک و جاریِ کوهستان
راهی شده در دشت برایِ دلِ رود
از خرقۀ نفس شد تهی دنیایش
فارغ شده از عوالِمِ بودو نبود
جان لاله ،ولی به چهره آرام و صبور
حرف و سخنی بدون هر خار سرود
فرمود خدایِ شعر جشن است همه جا
خواهم که کنم با غزلش کشف و شهود
تبریک تولّد از برایش چه کم است
از اوست به ذاتِ هرغزل سِرّ وجود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر