حضرت آقای وزیر ، السّلام
هست مرا خدمتتان ادّعا
پیرشدم نیست دگر قدرتی
گشته ام از دست ستم مبتلا
بوده معلّم به زمانِ قدیم
گشته گرفتار به قهر خدا
وقت حضورو سرِکارو کلاس
کرده تصادف وَ شکستم زِ پا
بود معلّم چوگدائی فقیر
گشته بدهکار برای دوا
یک دو سه سالی به مداوا اسیر
خسته وَ درمانده شدم از بلا
کشورِ ما بودو طمع بیشمار
جنگ و طوفانِ حوادث به پا
بوده مریض و پرِ از دردو رنج
گشته به اخراجِ مریضان رضا
تُف به کفِ دست نکردند تا
نان و پنیری شَود این مرد را
آمده ام تاکه شوی دستگیر
سابقه ام ثبت شده باوفا
گر زِ سرِ لطف کنی یک نگاه
برمن و پروندۀ اخراج ها
مطمئناً راهِ نجاتی در آن
هست برایِ منِ یک لاقبا
حال پناهنده ام و غصّه دار
سخت شده زندگیِ ناقلا
پیرشدم نیست دگرقدرتی
تاکه کنم باز همه ماجرا
یک کلمه گویم و دیگر تمام
پرزنداری شده یخچالِ ما
ظلم شده برمن و من شاکی ام
کرده اشاره بحضورِ شما
بررسی اش کن وبده حقّ من
بازنشسته بکن ،ازمن دعا
احمدیزدانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر