Ahmad yazdany

Ahmad yazdany
قلعه فیروزکوه

۱۳۹۸ مهر ۲۶, جمعه

بدهکاری

من طلبکار از تو هستم برده ای آنرا ز یاد؟
وقت تسویه حسابت میکنی فریاد و داد؟
گفته ای از یاد خود بردی بدهکاری به من
دِین من در گردنت باشد تو ای زیبای شاد
تو بخواهی یا نخواهی من طلبکار از توام
میکنم اکنون من اینجا یک قراری انعقاد
بوسه ای دادم بتو هستم طلبکار از تو من
بوسه ام را پس بده تا هی نگردد آن زیاد.

کوتوال خندان

نت آمد و شد بمردم عادت

نت آمد و شد بمردم عادت
از من و تو برده است سعادت
گوشی شده همنشین دائم
مارکش شده نوعی از حسادت
مانند الف که میم گشته
از قدّو کمر‌ دوتا کنادت
وقتت به هدر رود زیادی
آلوده شوی به آن به شدّت
ترکش نشود تو را میسّر
چون معجزه هست ترک عادت 
احمد یزدانی
.#کوتوال_خندان

kootevall.blog.ir