Ahmad yazdany

Ahmad yazdany
قلعه فیروزکوه

۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

فیروزکوه

گیسوانت شادمهن ، چشمان تو چون ارجمند

ناوک مژگان چو لاسم  ، خنجر ابرو کُمند

اندریه دلبری ، وَزنا وَ زرمان عاشقی

می شود در تو جوان فرتوتِ پیرِ دردمند.

احمد یزدانی

سرخدشت

مژه هایت مثل کلفور و لبت چون #سرخدشت

#لاسمِ چشم تو میبندد از هر دلداده دست

#عمّهِن با غارهای پیچ در پیچش تنت

عالمی دارد تماشای تو با چشمان مست.

#کوتوال
احمد یزدانی

شهر فیروزکوه

شهرِ فیروزکوه ، تو گوئی از طلائی خشت خشت

خُمِده ، ماباد ،زرّیندشت ، هریک یک بهشت

غارِ بورنیک و هرانده ، محورِ گردشگری

خاک کلفور است مثل یک بهشت زیر کشت.

احمد یزدانی
  #کوتوال

لاسم خندان

‌ لاسمِ خندان سرِ راهِ نسیم

گوهرِ کمیاب ، ولیکن یتیم

مثل پلنگی که دو چشمش به راست

غرق تفکّر وَ امید است و بیم

منطقه ویلائی و شیک است و ناز

مردم ساعی و عزیز و فهیم

چاره وَ فکری بکنند عالی است

تا بشود رونق آن چون قدیم

کرده گِله تا که بجنبند زِ جای

گشته به آن پهنه ی زیبا مقیم

میرسد آخر به حقوق خودش

چونکه فریباست و ملک سلیم.

احمد یزدانی

چراغ راهنمائی خراب

چهار راهی بود و یک دیوانه با یک ظرف آب

آب می داد او چراغ راهنمائیِ  خراب

عاقلی پرسید از انگیزه اش ،پاسخ شنید

آب سبزش میکند ، بیدار خواهد شد ز خواب.

#کوتوال_خندان

خارپشت

 خارپشتی به دل مزرعه ای ،

گفت فرزند چه نرم است تنت؟

نیست ابریشم هندی چون تو

من فدای تو وَ لطفِ سخنت

ناز میکرد برایش فرزند

که بگو باز  ، ببوسم دهنت

از لطافت به تو رفتم مادر

ارثِ نرمیِ من است از بدنت.

#کوتوال_خندان