Ahmad yazdany

Ahmad yazdany
قلعه فیروزکوه

۱۴۰۰ مهر ۱, پنجشنبه

مرده پرست

 مردمی مرده پرست مطلقیم

در خردمندی که از ریشه لقیم

بوده رنجاننده خوبان خود ،

بعدِ مُردن قبرشان را تق تقیم .

ریشه و عنوان

 جعل و تزویر و ریا حاکم میدان شده است

چشم مردان و زنان دیده گریان شده است

از برای دو سه روزی زدن و بردن خود

هر خسی مدّعی ریشه و عنوان شده است .

حاجی

 میخورد حاجی ربا را مثل آب

میکند تعریف خود با آب و تاب

از همه ناراضی از خود راضی است

بین او با حق حکومت کرده خواب .

میخندم

 به نارفیقی این روزگار میخندم

بریش سلطنت شام تار میخندم

سپیده می دمد و شب فرار خواهد کرد،

به حال غم که ندارد قرار میخندم.

۱۳۹۹ اسفند ۱, جمعه

چغندر

 نگهبان اداره خود رئیسی هست رویائی

اداره بی حضورش هست تعطیل و سرِ پـائی

اراده گر بفرماید شود آسان امور آنجا

چغندر در نبود گوشت میفرماید آقائی

۱۳۹۹ بهمن ۱۵, چهارشنبه

گفتگو از خر

 هرکسی از خود چه زیبا می سراید زندگی ،

گوئیا دنیای او خر بود و او تاج سرش

این که از خر می نویسد با تمام زیر و بم

کودکی بود و جوانی بود و او بود و خرش

هرکه باشد همدم او دیده او را صبح و شب

با خرش می رفت و می آمد و در دورو برش

خر تمام خواهش و دنیا و دینش بوده است

می پرستید او خرش را خر عزیز و دلبرش

باشد هرکس را خیالی در سر و رازی به دل

میخورد هرکس شرابی را که دارد ساغرش

خرسواری میکند هرکس سرانجامش خر است

خر بگیرد عالمش را تا شود تاج سرش

این جهان باشد تئاتر و کار ما بازیگری ،

هرکسی نقشی کند بازی که دارد باورش .

ره میخانه

 سالها من ره میخانه به پنهان رفتم

رو به آزادی خود از دل زندان رفتم

بوده ای در سفر دور و درازم با من

در ره عشق تو من با دل و با جان رفتم

یک نگه بر من شوریده بیفکن ای عشق

با خیال تو به بیغوله ی رندان رفتم

هرکجا رفته ام و پرت شدم باکی نیست

که چرا خسته و ناپخته ، پریشان رفتم